در ستایش زنجموره....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

از نگاههاش خوشم نمیاد...

کاش نگاه هم حریم و حصار داشت....

 

در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 169 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 5:47

زندگی رو باید خواست...

یک چیزی در درون یک کشش...

فکر میکنم این کشش در من ذاتا کم بوده و رو به افول هم هست...

نمی دونم...

احساس میکنم دچار آبله مرغان روحی روانی شدم.‌.

+ نوشته شده در  سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 1:19  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 5:47

چقدر امشب دلم نمی خواست برگردم خونه...

توی خیابون کمی نگهداشتم و ماشینهارو نگاه کردم...احساس خفگی داشتم از چی نمی دونم...

این خونه بوی نومیدی میده...

از در و دیوارش غم میریزه...

کاش میشد ازین شهر و محل میرفتم...

کاش میشد برای خودم زندگی می کردم...

کاش همه چیز انقدر که م.ق میگفت ساده بود...

+ نوشته شده در  سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 1:41  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 5:47

این عدل کجاست...

نمیبینمش نه در جنسیت نه در طبقات...

نمیگم نیست چون گفتند هست و اصلا از اصول دین ماست...

میگم من نمی بینمش...

کجاست...

واقعا کجاست...

+ نوشته شده در  سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۶ساعت 2:37  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 6 تير 1396 ساعت: 5:47

بعد از افطار ناخوداگاه فیلم بادیگارد رو گذاشتم... موسیقی کارن رو توی این فیلم دوست دارم... خیلی ها بهم گفتند که بابا شبیه پرویز پرستویی ه... درست میگند...خیلی شباهت دارند هرچند تصویر جوونی های بابا انصافا خیلی خیلی بهتره... ی حس و تمنایی توی دلم هست که تا پیش ازین نبوده... بطور عجیبی دلم میخواد ی پس در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 23:01

دویست زدم به حساب ف...با اینکه هزینه های خودم سر به فلک گذاشته و‌گاهی کم میارم...اما نمیشه بی تفاوت بود...نمی تونم زنگ زد گفت تو ریختی؟ گفتم چه فرقی میکنه...گفت دوست نداشتم کارت رو...گفتم الآن دوست داشتن تو مهم نیست اون زنی که افتاده اونجا درد میکشه مهم ه ... م.ک اصرار داره که تعطیلات برم پیشش...بهش در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 23:01

صدای نماز عید فطر رو خیلی دوست دارم خیلی...

چندسال ه میخوام برم نماز عیدفطر اما هرسال خواب می مونم :)

صبح بلند شدم دوش گرفتم لباس نو پوشیدم صبحانه خوردم خط چشم و مداد چشم کشیدم و ماتیک زرشکی زدم مانتوی زرشکی و شال کالباسی سرم کردم و رفتم شیرینی فروشی شیرینی گرفتم و اومدم پیش مامان اینا عید دیدنی...

چقدر خوبه این رسومات ما ایرانی ها...

آدم رو از تنهایی ش دور میکنه...

+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۶ساعت 13:31  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 23:01

کار به موقع انجام نشه با زباله فرقی نداره...

میرم امشب اونجا هرچند ح.م هم هست...

چاره ای هم مگه هست وقتی بیست بار زنگ میزنند..

اصلا علاج برخی چیزها بی محلی ه و خلاص....

+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۶ساعت 20:10  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 149 تاريخ : دوشنبه 5 تير 1396 ساعت: 23:01

انزوا و‌میل نامحدود به تنهاییم به معنای ناسازگاری با آدمها نیست... من از بودن با آدم جماعت روز به روز بیشتر گریز میکنم چون از اعتمادم به ساده دلی و انسانیتشون هرروز کمتر میشه...شاید هم از شانس بدم بود که آدمهایی رو بیشتر شناختم که گرگ بودند برای خودشون...گرگ هایی که توحش بالاخره از لای کلمات و رفتار در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

دیگه از زندگی اینطوری خسته شدم... از همیشه بودن خسته شدم... از مستقل بودن خسته شدم... وقتی جوونهارو میبینم عاشقند حرارت دارند هیجان و شوق دارند واقعا خوشحال میشم... من همیشه آدمهایی که به شور زندگی لبیک گفتند رو تحسین کردم...تحسین چیزی که نداشتم... چراغ هارو خاموش کردم و لباس راحتی هام رو تنم کردم.. در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

دلم برای استاد م تنگ شده...

چقدر به حال و هوای کارگاه نیاز دارم...

اون بیرون چه خبر ه...ی صدایی از دورها می آد...

امشب ی طور عجیبی ه...، ناله شب ه انگار...

میخوای ی چیزی بهت بگم و راحتت کنم ؟

نه.....خواهش میکنم تمومش کن...هیچی نگو...

دست از سرم بردار دیگه...

+ نوشته شده در  شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 2:52  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

پرنده ای که دیروز خیلی منتظرم گذاشته بود امروز زودتر از موعد اومد...

درست وقتی داشتم نیت نماز صبح می بستم صداش رو شنیدم...

صداش از سمت در ورودی میاد نه پنجره رو به حیاط خونه...

حالا هم داره میخونه ...البته آروم تر از قبل...

نمی دونم چش شده...اما خوشحالم که اینجاست...

+ نوشته شده در  شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 4:20  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

خوابم میاد ...

کار رو دوبار چک کردم که خواب، دردسرساز نشه...

یک ساعت و ربع دیگه تمام ه...

امروز میخوام  سوپ عزیزم رو درست کنم.دیروز هویج گرفتم.

دهنم آب افتاد...

+ نوشته شده در  شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 13:11  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

برداشتن از آموزش دانشکده زنگ زدن میگن دو سه هفته دیگه آزمون جامع ه !

میگم شما که گفتید هفته اول شهریور...یعنی چی...

این کارشناس آموزش ه ی چیزی ش میشه...میگه منم تحت فشارم...جالبه...

آخه بی برنامگی دانشگاه و بی کفایتی کارشناس آموزش به من دانشجو چه ربطی داره...

یعنی چی واقعا...

+ نوشته شده در  شنبه سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 14:16  توسط آهو  | 
در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

یک نکته که باتوجه به کتاب کافه اروپا توی ذهنم نقش بسته این ه که چرا خواست های کشورهای اروپای شرقی در دوران پساکمونیستی در اروپایی شدن یا نیل به اروپا درست مشابه خواست اکثریت مردم کشوری چون ما هم هست... دقیقا ازین دغدغه ها ازین خودی شمرده نشدن در اروپا و غرب ازین ما و شما بودن ها ازین مرزها و نگاههای در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

از خوشحالی چشمهاش برق می زد... هول شده بود... کمکش کردم آماده شه...آماده شد... گفت دستهام می لرزه تو میتونی خط چشم برام بکشی...دستهای خودمم می لرزید... کنار در بغلم کرد... دستهاش رو تنگ تر کرد...لبخند زدم. تا در ورودی ساختمون همراهی ش کردم.ماشین اومده بود... دستش رو گذاشت روی بازوی چپم گفت نمی دونم در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

قبل از افطار بی حال... بعد از افطار بی حال... رفتم کمی قدم بزنم شاید که حالم جا بیاد سرم گیج میرفت و تعادل نداشتم نشستم روی صندلی ی کافی شاپ که بیرون میز و صندلی چیده بود و ی آب طالبی سفارش دادم برای خالی نبودن عریضه... آبمیوه ش یخ بود و انصافا حالم رو‌جا آورد... حالا هم خواب ه خوابم...اصلا دارم توی در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23

روز سختی بود امروز... از صبح که بیدار شدم سردرد شدیدی پشت سرم داشتم... هنوزم دارم... کلی از روز رو هم بیرون بودم و نیم ساعت ه رسیدم... مامان زنگ زد گفت افطار بیا اینجا گفتم نمی تونم مامان میخوام فقط ی چیزی بخورم و قرص بندازم‌و دراز بکشم... از سوپ عزیزم هنوز مونده داغش کردم... دستهام میلرزه... تا پای در ستایش زنجموره.......
ما را در سایت در ستایش زنجموره.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 23:23